خلبان تیمسار سعیدی امیرآرش فرخ
يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۸ ق.ظ
بنام خالق معجون مهربانی و شجاعت
بنام خالق شهید زنده ! بنام بیتای مهرآفرین
امروز مصاحبه ای داریم که بسیار متفاوت است ! مصاحبه و صندلی داغی که میهمانمان از قهرمانان واقعی عرصه جنگ تحمیلی ، به گونه ای که " صدام حسین " که ظاهرا تفاوت جوجه کلاغ و عقاب را نمیدانسته ، برای سر این جوجه کلاغ ،که از بازماندگان هشت سال حمله هوایی به عراق است جایزه تعیین نموده است . اما رفتار نیک ، کردار نیک و پندار نیکش زبانزد خلبانان نیروی هوایی ارتش ، خلبانان کمک خلبانان و مهمانداران شرکتی بود که بعد از جنگ در آن سالیان سال پرواز کرد و پرورش داد و مثل نیروی هوایی خیلی بی صدا و آرام بازنشسته شد ! اما آنچه ماند جمله معروف " ژنرال صدام بدو ، خلبان سعیدی بدو" میباشد .
با احترام به همه نظامیان و جان بر کفان دفاع مقدس در این روز که روز " نیروی هوایی " است ، با اصرار با این عقاب بازنشسته در سه مرحله مصاحبه نمودم .لازم بذکر است نشریه وزین دنیای خودرو اولین نشریه ایست که خلبان سعیدی حاضر به مصاحبه با آن شدند .ایشان تا بحال مصاحبه ای با هیچ نشریه ای نداشته اند .
با درود به کاپیتان عزیز جناب آقای استاد خلبان " تیمسار رضا سعیدی " استاد عزیزم و با اجازه از محضرتون مصاحبه داغ رو شروع میکنیم :
بیوگرافیتون رو بفرمایید !!
رضا سعیدی ، 65 ، ساله ، متاهل ، دارای 2 فرزند، متولد شمیران .
شمارو" شهید زنده "خطاب میکنند ! چرا ؟
خیر ! اینطور نیست . شهادت تعریف دارد . شهادت یعنی جانت رو به خدا هدیه بدی و او قبول کنه . من این سعادت رو نداشتم نازنین گلم .
اولین پروازتون رو به یا دارید ؟
بله! پس چی ! در نوزده سالگی و در فرودگاه قلعه مرغی به استادی جناب کاووسی با هواپیمای
" پایپری" که بدنه اش ار پارچه بود .
اولین پرواز با جنگنده ؟ بعد از فارغ التحصیلی از امریکا ، در بازگشت به ایران به وحدتیه رفته یکماه روی هواپیمای اف-5 پرواز کردم . پس از آن از تمام کتابها و درسها امتحان گرفتند و من در آن امتحانات نفر اول شدم . به همین دلیل به عنوان تشویق مرا به پایگاه یکم شکاری مهرآباد فرستادند تا در کابین عقب هواپیمای فانتوم اف-4 پرواز کنم بعنوان ناوبر .
حدودا چند سال باید کابین عقب میپریدم تا انتخاب میشدیم و اجازه پرواز در کابین جلو را میگرفتم .در این مدت به نحو عجیبی عاشق نجابت و چابکی و چهره زیبای فانتوم (اف-4)شدم .
چی شد از معشوقتون (فانتوم) دل کندین و اومدین روی هواپیمای مسافر بری ؟
در سال و پیرو یکسری مسایلی در نیرو بوجود آمد ، فرمانده وقت نیروی هوایی جناب شهید ستاری با توجه به اینکه جنگ هم تموم شده بود ، طی نامه ای خدمت مدیریت عامل آنزمان هواپیمایی آسمان ، من رو به عنوان مامور به آنجا فرستادند .
نظرتون راجع به این کلمه :
فاتنوووم !
با ذوق و خنده ای از ته دل :
عشششششششششششق !
اگر دوباره به دنیا بیایید :
من اگر دوباره به دنیا بیام بدون شک بازهم خلبان جنگنده شکاری فانتوم میشدم . ناگفته نماند با توجه به علاقه من به فانتوم ، پرواز واقعی رو پرواز با جنکنده میدونم .
حستون وقتی سوار بر ققنوستون مسشدید و بعد ازخواندن چکلیستها :
یک مورد خاص ! در عملیات بودیم . وقتی در این پوزیشن قرار میگیری حد اکثر قدرت خلبان و هواپیما جهت مانور و دنبال کردن دشمن لازم است .در یک لحظه حس کردم بال فانتومم بال خودمه ! این احساسو با هیچ حسی عوض نمیکنم ! خودتان تصور کنید !!!
کدام جنگنده را بیش از همه دوست دارید ؟
با همان شور و ذوق همیشگی و لحن زیباشون : خب معلومه ه ه ه ه ه ه ه ه! فاااااانتووووووم!
تلختریت خاطره غیر جنگی:
در حین انجام راید دوم پرواز سولو در امریکا (تنها پرواز کردن خلبان) همه جور بلایی سرم اومد که نگو و نپرس ! گم شدم ! موتورم رفت !! هیدرولیک نداشتم ! هوا هم خراب بود ! نور علی نور !!!
بهترین خاطره جنگی : حمله و بمباران پایگاههای "شعیبیه" به انتقام بمباران پایگاه بوشهر بعد از یکهفته تلاش و همزمان بمباران پالایشگاه که من در ایندو لیدر دسته بودم .
پس از اینهمه جانفشانی و با پایان جنگ در یک مقطع و با پایان عمر پروازیتون از تیمسار سعیدی که لرزه بر اندام رژیم صدام می انداخت و بعد از جنگ یکی از بهترین معلمان خلبان بود و جوانان زیادی رو برای پرواز تربیت کرد ، آنطور کهدوست داشت قدر دانی شد؟
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست ، گرهم گله ای هست دگر حوصله ای نیست !
اما من کوچکترین ناراحتی از این عزیزان ندارم . مهم این است که ازت به نیکی یاد کنند .
کی دلتون خیلی شکست ؟
وقتی ناچار به بمباران گمرک خرمشهر شدم ! آخه آدم شهر خودشم میزنه ؟ اما عراقیهای نامردا داشتن همه جنسهای گمرک رو میبردن و ما باید داغ اونارو به دلشون میذاشتیم .
این شغل در هواپیمای جنگنده لذت بخش بود ؟
تازمانی که جنگ شروع نشده بود خیلی خیلی خوب بود ، بخصوص که من دوره معلمی خلبانی فاتوم و چندین دوره خاص رو در امریکا دیده بودم .
اما باشروع جنگ همه چیز طور دیگر رقم خورد و روزهای خوش تمام شد . حالا باید از دوره هایی که دیده بودیم برای دفاع از دین و سرزمین و ناموسمان استفاده میکردیم .
شوخی نبود ! ما وارد یک جنگ شده بودیم ! جنگ خوب نیست ! جنک کثیفه ! بی رحمه !
و در هواپیمای مسافر بری؟خیلی خوب بود و از جنگنده خیلی ساده تر بود . برای منکه خیلی هم راحت بود چون با نازنین گلهایی چون شما آشنا شدم و جز خوبی ندیدم .
آیا از فرزندانتون ، خلبان سعیدی دیگری متبلور خواهد شد؟
اگر خداوند یاری کنه پسر کوچکم مدرکشو گرفته اما چند سالیست پشت درهای بسته شرکتها مانده !
ژنرال سعیدی در منزل :
چییییی بگم نازنین گلم ! اول فکر میکنی خوبه !! اما یه کم که میگذره میبینی چقدر بده!
شما در منزل غر میزنید ؟!!!
نه الحمدلله ! با همسرم خیلی هماهنگیم . سی سال زندگی مشترک بوده و تفاهم دیگه ! غر غر های من مثل لالایی میمونه براش !!!؟
چه میکنید در روزهای بازنشستگی : کمی مطالعه ، شطرنج ، فکر ، مدیتیشن .
شما به متانت و مهربانی و دانش بین کادر پروازیتون معروفید . چنین فرد مهربانی چه اتفاقی برایش می افتد که جایی را بمباران میکند ؟
به محض بلند شدن از باند آدم دیگه ای میشدم ! باورت میشه ؟! و چون اغلب لیدر دسته بودم و باید با ارتفاع پست پرواز میکردم دقتم چندین برابر میشد و من حواسم به همه چی بود و در آن لحظه حالتی داشتم که فقط میخواستم نابود کنم .
بخصوص با دیدن بدن عریان آویزان اون دختر پرستار ایرانی که روی پل خرمشهر به تیر بسته بودند و من چند شهید دادیم برای پایین آوردنش یا دخترهایی که لخت میفرستادند لب رودخانه آب بیارن !حالا فهمیدی چرا عوض میشدم ؟
خاطره جالب و ترسناک :
در عملیاتی روی هدف موشک خوردم !( یعنی نمیدونم چی خوردم اما یه چیزی خوردم !!!!) در برگشت هم به رگبار بستنم !!!! یه موتورمم آتش گرفت ! جا داره از تیمسار محققی که هواپیمای پشت سر من بود تشکر کنم که منو تنها نذاشت و پشت من میومد و از من در برابر رگبارها دفاع میکرد چون فرامین پروازم هم از بین رفته بود . در همین حال به گروه دیگری از پدافند های عراقی رسیدیم که تیمسار محققی با کم کردن ارتفاع و دور زدن تمامشونو زد ! و من رد شدم ! عمری طول کشید تا به مرز برسم اما تا رسیدن به مرز انقدر از ایرانیها تیر خوردم که محققی از پشت سر اومد کنار و و گفت ببخشید نمیتونم اینارو بزنم !!! خلاصه اومدم کمی تکان بخورم و بچرخم به سمت امیدیه اما صاف نمیشد ، فرامین و دوباره به سمت عراق میچرخیدم! حالا عراق به جهنم به سمت پدافند ایرن که بدتر از عراقیها بودن چون اونا میدیدن 2 تا هواپیما دارن میان و تصور میکردن عراقین و به رگبار میبستنت !!! داستانی بود !!! ایرانیا میزدن ، عراقیا میزدن !!! اما انصافا انقدرکه از ایرانیهاتیر خوردم از عراقیها نخوردم !!!!!!مرز رو که رد کردیم کابیت عقب آتش گرفته بود و ارتباطی باهاش نداشتم ، اشان با بیردن پریدند ! منهم وقتی نزدیک آبادان بودم برای اولین بار دستگیره ایجکت رو کشیدم ....... ولی اتفاقی نیفتاد ! گفتم بد بخت شدم ! دفعه دوم حالت بدنم رو از دست دادم و دستگیره رو با دعا وبا تمام وجود کشیدم که الحمدلله عمل کرد .
از اون عملیات یک یادگار دارم و اون درد کمریه که از سال59 همراهمه ویادگارمه با اون
آیا فانتوم به شما حسی دارد وقتی از جلوی آن میگذرید ؟
بله ! من همیشه به بچه ها میگم ببینید ! این فانتومها وقتی منو میبینند بال راستشو میچسبونه به سینه و تعظیم میکنه . چی فکر کردین !!!!!!
با دیدن فانتوم در حال پرواز ، تیمسار بازنشسته ما چه حسی پیدا میکنه ؟
یک آآآآآآآآآآآآآه بلند از ته دل و غیر قابل توصیف ! ای کاش عشقم را لمس میکردم اما حتی نمیذارن بهش دست بزنم یا1 دقیقه بشینم تو کاکپیتش ( طبق قوانین ) !!!!!
شما و دیگر خلبانانمون صدام رو دیوانه کرده بودین ! چه حسی داشتین ؟
غرور و شجاعت و دفاع از ناموس و مردممان . ما بخاطر حفاظت از مردممون به ناچار قسمتی اعظمی از نیروی هوایی را برای بمباران دشمن استفاده کنیم تا جلود پیشروی آنها را به داخل خاک ایران بگیریم تا آمدن یک بیروی نظامی زمینی .
با از پا در آوردن قسمت اعظمی از نیرود هوایی صدام ، در عملیاتهای مختلفی که خلبان سعیدی لیدر اکثر آنها بود چه حسه به شما دست میداد ؟
جز انجام وظیفه برای مردم نازنین گلم هیچ نبود .
با این همه جسارت و شجاعت و القاب ، چرا فاقد هر گونه غروری هستید :
غرور !؟؟؟؟؟؟ اصلا غرور چی هست !؟( خنده)
افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است !
شما لفظ " نازنین گلم رو " تکیه کلام خود قرار دادید ! از کی و چرا انزنین کلم ؟
باورت میشه آرش جان خودمم نمیدونم از کجا اومده ! اما از هر جا اومده لفظ نازنین گلمه !
غذای مورد علاقه ؟!!!!! ااآآآآآآآآآآخ جون !!!!!!!! قورمه سبزی با پیاز و نون !!!!!!!!!!!
وقتی روی یه مکان لاک میکردین و آماده فشردن کلید قرمز رنگ "استیک " بین پاهاتون بودید با تمام وجود به چه می انیشیدید ؟ و چه میگفتید ؟
گاها بد و بدتر نثارشون میکردم و با بسم الله کلید بمب رو میزدم .
در بیاوران خیابانی به اسم سرتیپ خلبان رضا سعیدی وجود داره که از شرق به غرب نوشته خیابان شهید خلبان رضا سعیدی ! این خیبان به اسم شماست ؟ منازل داخل خیابان همه مال شما هستن ؟
وافعا که دست شما درد نکنه ! اون فقط یه اسمه که هی میان مارو شهید میکنن و بچه هتی شهرداری درستش میکنن !!!!!90 درصد نیروی شهرداری اونجا داره استفاده میشه !!!! این شیفت مینویسه شهید ! شیفت بعدی شهید رو رنگ میکنه ! زحمت میکشن نازنینها !
کسی هم که وسط خیابون بین شهید و زنده ایستاده احتمالا منتظره روح منو ببینه !!!!!
دست شورای محل درد نکنه .
فانتوم یا اف-14؟
معلووووومه فانتوم
آیا فانتوم هووی همسرتونه ؟
( با کمی کرشمه ) نه !!!!!!
چه چیز از رضا سعیدی معلم خلبانی متفاوت میسازه ؟
در آنزمان من ستوان یکم بودم و 6 نفر در نیروی هوایی انتخاب و به امریکا رفتیم و دوره معلم خلبانی فانتوم رو دیدیم در فلوریدا .
مدیران ایران همیشه ایرانمون که جنگجویی چون شما داره تا چه حد به شما بها دادند؟
(مثلا خانه در زعفرانیه ، مازاراتی مشکی و....)
من احتیاجی به بها دادن یا ندادن آقایان ندارم و نداشتم .
البته یکسری چیزهایی دادن که من .... بگذریم اکنون منزلی نقلی در طبقه 4 بدون آسانسور شهرک پردیسان دارم .
در کمترین ارتفاع روی بغداد مشغول دید زدن مغازه ها بودید که عکاسی از طبقه 21 هتل بغداد روی چهار راهی که چراغ اون قرمز بود از شما عکس میندازه !!!
برای دوستان بفرمایید احیانا برای خدیر هدیه والن تاین که نرفته بودید ؟
من نبودم که ! ( لبخند شیرین ) برای ضایع نشدن حق خلبانها شاید آنها بودند !!!
شواهد و رجیستر فانتوم و طرز پرواز میگه خودتون بودین ! با رادیوهای خاموش !
ا ی خبرنگار بادانش و نازنین گل من !!!!از دید امواج موشک عراق فرار کردم تو منو گیر انداختی !؟؟؟ رفته بودم پایین که امواج موشکاشون توسط ساختمانها خراب شن ونتونن منو بزنن !
شما از 19سالگی تا کنون یعنی در 65 سالکییعنی41 سال و جزو بهترینها بودید اما هیچگاه مصاحبه ای کردید . چرا ؟ و چرا دعوت من" دانشجوتون" رو بعنوان نماینده روزنامه وزین دنیای خودرو قبول کردید اونهم بعد از 41 سال .
از مصاحبه گریزان بودم و هستم اما با توجه به شخصیت ، دانش و استعداد نازنین گلی که خود فانتوم بازبوده است چون تو، و روزنامه ای که بسیار جالب خود را طبقه بندی کرده و مدیر آن از نیروهایی جوان و کار بلد در زمینه سوالات خاص بکار گرفته چه میتوانستم انجام دهم ؟! ( وروجک )
سپاس استاد .
با سوراخ سوراخ شدن هواپیماتون و سالم به زمین رسیدنتون اولین چیزی که به ذهنتون
خطور میکرد !؟
عجب قدرتمندیه این " الله جلالوا " !!!!
عملیات (اچ3) که بی نظیرترین عملیات جهان بلحاظ بررسی لحظه به لحظه بوده:
من نبودم که !!!!!!!!! اعجاب انگیز و در دنیا بی نظیر
"نویسنده لازم به ذکر است هیچکدام از خلبانهای فانتوم که بنده سعادت زیارتشون رو داشتم در این عملیات بی نظیر حضور نداشته اند و 8 فروند فانتوم خود به خود سه پایگاه در دور ترین نقطه عراق که طی دستور صدام تمام هواپیماهای خود را به این 3 پایکاه موسوم به الولید را به خاک و خون کشیده ، تقریبا 70 درصد از نیروی هوایی عراق را نابود میکند ، سپس بعد از 2 مرحله سوختگیری به وطنمان باز میگردند !!!!! "
خلبانهای فانتوم در یک کلمه ؟
بهترینن ! باحالن ! اینو ثابت کردن
ریاست در زمان جنگ ؟
بله چند جا از جمله بوشهر
ریاست بعد از جنگ ؟
پستی رو قبول نمیکردم چون علاقه ای ندارم.
با لفظ نازنین گلم یه پیام برای مردم قدر شناس ایران که جونشون رد مدیون شما بودن بفرمایید ؟
با حرفت مخالفم ! ما در اختیارو خدمت این عزیزان بودیم چرا که ما با پول این مردم نازنین و دوست داشتنی به آمریکا رفتیم و دوره دیدیم که در بازگشت از این نازنین گلها در برابر هجوم دشمنان دفاع کنیم .
من باید برای انجام عملیات راهی بوشهر میشدم اما صف بنزین در شیرا بسیار طولانی بود .به جلو رفتم و کارت خلبانیم رو نشون دادم و گفتم سریع باید برم بوشهر ! آقا گفتن همانا و بهم ریختن صف همانا ! بنزین رو که پر کردن هیچ ، پولشم نگرفتند و آقایی از ماشینش برام شیرینی و میوه هم آورد و گفتند تو فقط برو
حالا برای چنین نازنین گلهایی جونت رو بدی زیاد دادی ؟!!
کاپیتان ، این جریان صدام بدو سعیدی بدو چیه ؟!
تو اینم در آوردی !؟ای ناجنس !!!
با توجه به عملیاتهای متعددی که بیشتر من لیدر بودم ، صدام از طریق رادیوش 2 بار برای من جایزه تعیین کرده بود .
اما سعیدی یکی مثل مابقی خلبانها و بچه های سپاه و بسیج بود .
صدام در چند جلسه علنی و غی علنی گغته بود " سر این جوجه کلاغ رو برام بیارین تا آخر عمر 7پشتتان هم راحت زندگی خواهند کرد " نظرتون؟ آیا شما هم برای صدام لقبی دارید؟!
نه نازنین . لقبی ندارم و براش از خدا طلب آمرزش میکنم . خدا از سر گناهانش بگذره!!!
دلتنگ پرواز با فانتوم ؟
بابا بی انصاف ،من میگم برم بهش دست بزنم و توی کاکپیت بشینم کافیه!
چرا عاشق فانتومین ؟ آیا اونم به شما عشق ورزیده ؟
من برای خلبانهای جوان که آموزش میدهم میگم حتی زمانی که با شبیه ساز پرواز میکنی،
هواپیمایی که باهاش پرواز میکنی روح داره و با روح کاپیتان هواپیما یکی میشن . پس روح داره و تمام انرژیمونو جذب میکنه و ساطع میکنه .
با هواپیما حرف زدید ؟
اووووووووووووووو! تا دلت بخواد
شهیدان حق زیادی گردن ما دارند .ما اکنون شهیدی زنده داریم ، با وی چه باید کرد ؟
این رو شما میدونید نه من که خودم رو در این حدود نمیدونم . در هر صورت کوچکترین توقعی از کسی ندارم .
پیامتون برای کابین کرو تمام ایر لاینها بخصوص آسمان ؟
خداحفظشون کنه در همه جا .
اکر روزی قرار بشه من کتابتونو بنویسم اسمش رو چی میذارین ؟
بلندآسمان جایگاه من است .
تیمسار ! من از زبان یه فانتوم باهاتون حرف میزنم،عاشق شمام ،از بعد از جنگ که تنهام گذاشتی و رفتی ، جای خالی نازنین گل گفتنت رو حس میکنم ! آخه فانتوم بی سعیدی فانتومه ؟
نازنین گل فانتومم ، دل به دل راه داره !!!!!!!!!!!!
چرا وقتی عراقیها میفهمیدند رضا سعیدی داره میاد فرار میکردن ! چرا؟
من نمیدونم اینطور بود یا نه اما وقتی میرسیدم رحم نمیکردم و فقط میزدم .
کلاه پروازتون (هلمت) رو هنوز دارین ؟
آآآآآآآآخی ! نه!
لباس و آرمهای فانتومتونرو ؟
وااااااای!حیف ! نه
خلبان سعیدی از هواهای خراب و رعد برق و نقص موتور نمیترسید . این شجاعت رازش چه بود؟ ساده بودن پرواز با مسافر بری برای من نسبت به جنگنده و ایمان به خدا و ایمه(ع).
چرا هر چیز به شما دادند آنرا بخشیدین ؟ دست دیگران رو میگرفتید و ....کلا لارژ بودید. چرا؟
از هر آنچه روزی شما کردیم انفاق کنید .(قران کریم )
.نترسیدین به بی پولی بخورین ؟چرا خصیص نبودید ؟
خدای روزی رسان دیروز شما ، خدای روزی رسان امروز شما و خدای روزی رسان فردای شماست .
خلبانهای آسمان ؟
خلبانهایی با استانداردهای پرواز بالا و خیلی خوب .
خبر قطع نامه 598 ؟
راستش کمی خوشحال شدم !!!!!
دوست دارید چه ماشینی داشت
تا حالا اسیر شدید ؟
دشمن غلط میکنه منو اسیر کنه ! شیردونشو میکشم بیرون ! زمانی جنگجوی خوبی هستی که دشمن رو به زا نو در بیاری و قهرمانانه سرت رو بیاری بالا .
مرا عهدیست باشادی ، که شادی عهد من باشد
مرا عهدیست با جانا ، که جانا عهد من باشد
ادکلن : تلخ مثل مال خودت
خدا : معبود
مادر: افسوس
عشق : فانتوم
همسر: نازنین
مهماندارهای آسمان :
گلهای آسمان
شعار در زندگی :معنویات و اخلاق
سپاس استاد تیز پرواز
فرخ
۹۵/۰۳/۲۳
من با ایشون اگر اشتباه نکنم پرواز بندر رشت بودم .