( ارواح نادان ) - امیر آرش فرخ ، استاد دانشگاه و نویسنده
بنام بینام مانا
رمان ( ارواح نادان )
به قلم نویسنده و استاد دانشگاه - امیر آرش فرخ
چاپ : ۱
اجتماعی
رمان کامل ؛
بنام خدا
ارواح نادان
بقلم امیر آرش فرخ ، استاد دانشگاه و نفر دوم دانشگاه علوم و تحقیقات در مقطع فوق لیسانس :
میترسم از خدا و نمیترسم از کسی ، میترسم از کسی که نمیترسد از خدا :
همه چی ا ز هیچ شروع شد ! باور کنید :
دققققققققققققققققققققیقا خودشه ! خودش !
اول ، به نام حضرت حق ! بنام خالق پری و پریزاد !
سلام آرشم !
- سلام خانم ! عرض ادب !
وضعیتت چطوره عزیزم ؟
- خوب . بحمدالله خوب . ببخشید ما همو میشناسیم !؟
- یه جورایی من تورو میشناسم اما تو نه ! شاید یکی دو ماه یا سال دیگه منو میشناسی !
- متوجه نمیشم !
- اما من متوجه تفاوتها و تغییراتت شدم ! به همین دلیل تو رو " آرشم " خطاب کردم کیارش !
- آرشم ؟! کیآرش شما ؟! من !؟
- آره عزیزم ! خود تو ! کیآرش خود خود من !
- ببینید ، من کمی از روزگار خستم اما جنگیدم که زمین نخورم . شرایط شنیدن چنین جملات زیبا و محصور کننده ای رو از از کسی ندارم !
- حتی از من به این زیبایی !؟ بال هامو باز کنم برات ؟!
- جسارتا بال !؟ باز !؟ مگه شما اف ۱۴ هستید !؟ ضمنا نه زیبای برام مهمه و نه در کمال احترام به شما ، برای زیباییتون ارزش قایلم ! زیبایی های ساختگی ! لوازم آرایش ! جراحی ! زیاد دیدیم خانم ! جذابیتی نداره ! به این نتیجه رسیدم روح باید زیبا باشه !! دل !!
- ( با لبخند دستش رو از زیر گلو تا چونه ام بالا کشید ! بسان خوشبو ترین عطر و حس لامسه ای بود که میتوانست تمام موشکها و بمبهای هسته ای را به زانو در آورد ! ) ای بابا از دست تو ! بیا از عالم هواپیماهات بیرون ! من روح و دلمم زیباست !!! با تعریف واقعی تو از زیبایی در ضمیر ناخودآگاهت ، منو مال خودت کردی !!!هواپیماها رو رها کن !
- نه ! اونها عشق های واقعی من هستند و عشق بازیشان را با دنیایی عوض نمیکنم !!! مهربونن !! بی تکبر !!!
- نه ! عشق تو ، پله عشق تو ، منم ! من خود مهربونی هستم !!!!
چی داشتم میدیدم ! بالهاشو باز کرد ! زیباترن زنی بود که میتوانست خلق یا نقاشی شده باشد ! گفتمانی از نوعی دیگر ! اون مال این زمان و مکان نبود !!!
- میدونی کیآرشم ! ۲ سال پیش همین الان رو میدیدم ! تو رو ! حستو ! ببین عزیزم ، زمان برای من تعریف نشدست ! شاید چند سال از تو جلو تر هستم !!! درک میکنی !؟
- خیلی خوب !
- اما مواجه شدن باهاش سخته ! باورش !
- ای شیطونک ! حتما مطالب بابات رو میخونی در مورد زمان ! به بابا هم شک داری !؟ البته بهت حق میدم استاد جوان ! ریشهای سفیدت حاکی از تجربه ، غم و تحلیله ! باید کمی شکاک بود ! اما به علم بابا نه !